پاییز را نظاره میکنم
با تمام بودنش
تو را نظاره میکنم با تمام نبودنت
پاییز و
بوی آتش و
یک چشم پر ز مه
ای کاش بودی تا بیشتر ببینمت
آماده میکنم دستهای خود
باید گره اش بزنم به دستان تو
چرا که سالها انتظارت کشیده ام
پس بیا و ببین انار ترک خورده قلب من
بهار آمدی تا اردیبهشتی ام کنی
اما دل رنگ پریده ام
شوق به زرد داشت
برگ دلتنگ لمس تن زمین
دستانم در حسرت تجسمت
چشمانم خیره به فصلهای نا تمام
این منم که هرزگرد میروم
هر شب ساعت خود را حتی به ثانیه
عقبکی خواهمش کشید
تا به لحظه ای بیشتر
دوستت دارم ادا کنم
می گذرد این روزهای یخ زده
پاییز میرسد
اما نه به رنگ زرد
پاییز میرسد
اما نه به رنگ اندوه و درد
پاییز میرسد
اما به رنگ عشق و همسری
پاییز میرسد
اما به رنگ پر رنگ دل دلدادگی